پیوندهای مهم

 

 

  

 
 

  

 


 

X
اخبار

ششم دی ماه روز ما!

ششم دی ماه روز سردفتر یا دفاتر اسناد رسمی و هفته گرامیداشت سند رسمی هر چه که اسمش را بگذارید برای این عمو که کوچک خانواده سردفتری است، روزی عزیز خواهد بود.
شنبه 6 دی 1393
3202

نویسنده : سید علیرضا جلالی - سردفتر 11 نیریز (عمو)



از همان زمانی که عمو جمشیدی ساعت روز ششم دی ماه را کوک کردند می خواستم چیزی بنویسم اما از چه بنویسم گفتم صبر کنم همکاران بنویسند و مطلبی که چالشی نباشد کپی پیست کنم. اما بر سر نام توافق نبود و از محدود مطالب منتشره هر کدام را انتخاب می کردم دیگری ناراحت می شد لذا این امر به تعویق افتاد تا دیروز. دلم می خواست عسلویه را ببینم یکی از بستگان که در عسلویه است چندین بار عمو را دعوت کرده بود ولی راه دور بود و فرصت کم. بالاخره دیروز ظهر با عیال راه افتادیم تخته گاز و چشم تیز بین به راه دراز که غافل نشوی از دوربین. از راه فسا -دستجه-فدشکوئیه-زاهد شهر که می گویند مردمی بسیار باهوش دارد- علویه و قطب آباد در قطب آباد یک سه راهی است یک سر آن به خفر می رسد وراه دیگر به جهرم. از این سه راهی برحسب اتفاق! به جهرم رسیدم از جهرم به مبارک آباد - علی آباد و سپس قیر وکارزین و بعدازگذشتن از آبادی های خیرآباد و آبگرم و مکویه و سیف آباد و کهنویه به خنج از خنج به هفتوان و محمله تا علامرودشت وبکوب رفتیم تا دهنو وکمالی وخیرگو و بعدش گردنه ی لامرد که مو بر تن هرکسی سیخ می شود واقعا برای شب و افراد نابلد خطرناک است بسیار جایش را باید با دنده ی یک بروی بالا و با همان دنده بیایی پائین -عین جاده های مرگ- گردنه دیده بودم ولی نه اینجوری اش را! شمردم حدود پنجاه پیچ داشت پیچ 360درجه با قوس کم و در عین حال باشیب زیاد اندک تامل کنی ماشین به عقب برمی گردد بهر حال بسلامت گذشتیم و عهدکردم که از آن گردنه نروم بار دگر. لامرد را پشت سرگذاشتیم و به عمو کاظم هم خبر ندادیم که سر راهمان را می گرفت و ما وقت ماندن نداشتیم. بکش تاختیم تا ناوبندی ونورآباد و خوزی و بعد گردنه ای دو بانده که ملایم وخوب بود از داخل بیدخون عبور کرده به عسلویه رسیدیم بیش از پانصد کیلومتر راه رفتیم واما امروز در راه برگشت می خواستیم از اشکنان بیائیم که به آن گردنه نخوریم ماهی فروشی گفت راهتان دو ساعت دیرتر می شود لذا دوباره از همان گردنه و همان مسیر رفتن برگشتیم تا رسیدم به جهرم و بعد به قطب آبادو بعدش جاده شلوغ بود و با احتیاط تا شهری دیگر. به میدانی رسیدیم که ندیده بودیمش. عابری را گفتیم ما کجاییم عموجان؟ گفت خفر! گفتیم تا فسا چقدر راه مانده؟ با تعجب گفت فسا؟ گفتیم بله گفت پنجاه کیلومتر اشتباه آمده اید حالا دو راه دارید یا بروید سروستان وبرگردید پلیس راه فسا یا همین راه را برگردید و از سه راهی خاوران به خاوران و سپس مومن آباد رفته و بعداز امامزاده اسماعیل به پل فسا می رسید! گفتیم اشتباه ما کجا بوده گفت عموجان در قطب آباد پل هوایی و تقاطع غیر همسطح و دوربرگران را قاطی کرده ای باید سمت راست می رفتی سمت چپ رفته ای. عیال را گفتم "نگفتم پل هوایی و دوربرگردان و تقاطع غیرهمسطح و زیرگذر از مظاهر استکبار و باعث فساد و زوال عقل می گردند؟" گفتا "اگر عقلی وجود داشته باشد" با تکان داده کله حرفش را تصدیق کردم! در امامزاده اسماعیل همیشه چای داغ و آب جوش صلواتی است آب جوش گرفتم و چای درست کرده وراه افتادیم دیر وقت رسیدیم مختصر شامی که خستگی اشتها را کور کرده بود و دوشی. خواستم بخوابم دیدم ساعت از دوازده گذشته و شش دی را نشان می دهد از خودم خجالت کشیدم که حالا که هیچکس این روز را به ما تبریک نمی گوید چرا خودمان به خودمان تبریک نگوییم.

ششم دی ماه روز سردفتر یا دفاتر اسناد رسمی و هفته گرامیداشت سند رسمی هر چه که اسمش را بگذارید برای این عمو که کوچک خانواده سردفتری است، روزی عزیز خواهد بود. گر چه از آفتاب عمر سردفتری اش یک چوب دست بیش نمانده است. و ما که از این دشت گذشتیم جای سم اسب ما خواه گل بروید خواه خار. ما تلاش خود را در اعتلای این شغل نمودیم و متاسفیم که کوچکترین تاثیری در بهبود آن نداشتیم. علت ها دارد از حوصله این مختصر خارج است. برخلاف عمو جمشیدی این عمو بسیار ناامیدم و تقریبا همه چیز سردفتری را سیاه سیاه می بینم عین پر کلاغ! از آینده شغلی اش - از بازنشستگی اش - از بیمه ودرمانش - از اعتبار شغلی و برقرار بودن صلاحیتش - از گرفتن اسنادش وسپردن به دست اغیار - از درآمد و امنیت شغلی اش - از تقسیم عادلانه درآمد بین اعضایش - از آرامش روانی اش - از زد وبندهای برخی - از سرخم کردن های بعضی - از هرچه که دست روی آن بگذارید نا امیدم بشدت ناامیدم نمیدانم چقدر با من موافقید شاید اشتباه می کنم شاید در گوشه ای از این تاریکی شعله ی شمعی کور سو می زند و بقول برخی روشنایی ، روشنایی است ولی با این یک شعله ی شمع دیگ ما چون دیگ ملانصرالدین جوش نمی آید. شما اخبار را گوش کنید روزنامه ها را ورق بزنید خط فقر را چقدر اعلام می کنند حالا از کانون سردفتران درخواست می شود با توجه به اینکه آمار درآمد حق التحریر هر دفترخانه و هزینه های آن وکسورات قانونی اش مشخص است، اعلام نمایند چند دفترخانه زیر خط فقر داریم که با فقر خشن دست وپنجه نرم می کنند و حتی با سیلی هم گونه خشکیده خود را نمی توانند سرخ کنند چند دفترخانه با خط فقر سر به سرند یقین دارم که اگر این آمار منتشر شود باعث تعجب همگان خواهد گردید وروشن خواهد شد که زندگی خیلی از سردفتران یک "جوک" است البته جکی با مزه که از خنده روده بر می شوی. زندگی نمی کنند بلکه برعکس زندگی آنها را - گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را -. به هر حال این روز را گرامی می داریم گر چه روزگاری نداریم.

تا یادم نرفته بعد از یک هفته جشن وپایکوبی و ارغشتک و پشتک فراموش نشود مالیات ارزش افزوده!

کلبه عمو